شاخص تعیین کننده در انتخاب مشی مبارزاتی چیست؟

یکی از فعالین عرب اهواز در باب عمليات اهواز مینویسد: "قبل از هرچيز بايد بگويم كه حكومتها نوع مبارزه را بر مردم تحميل ميكنند، اگر فضا باز باشد و مردم مطالبات خويش را بدون سركوب سر بدهند طبيعتاً هيچ كس سلاح بدست نخواهد گرفت . وقتي تمامي مطالبات مدني بصورت خشن حل و فصل ميشوند راهي جزء مبارزه قهر أميز باقي نمي ماند." پایان نقل قول

البته که خشونت اعمال شده چه در قالب سیاسی یعنی سرکوب واعمال شدت و چه در قالب اقتصادی یعنی فقر و ناداری احساس خشم و کینه مردم را نسبت به بی عدالتی اعمال شده به آنها تشدید میکند. حتی کسانیکه حمله کنندگان مسلح را به دلیل زیرفشار بودن و به تنگ آمدن آنان از فقر و ستم مورد دلجویی قرار میدهند نیز قابل فهم است. چون این حقیقتی است که عنصر بنیادین بروز چنین ناهنجاریهایی در عملکرد و سیاستهای رژیم حاکم یعنی جمهوری اسلامی است. بنابراین چه از جنبه احساسی و چه از جنبه ستم و بیدادی که علیه خلق ها اعمال شده و میشود، واکنش هایی از نوع فوق محق اند. یعنی آنجا که حوادثی از نوع فوق را از جهت "حق مردم برای واکنش" مورد توجه قرار میدهند نیز محق اند. اما سیاست و سیاست ورزی و آنجا که انتخاب راهی برای برون رفت از وضعیت ناهنجار کنونی مورد بحث باشد، باید بغایت از احساس، از خشم و از واکنش بدور بود. یعنی سیاستی که بر پایه خشم و کینه و نفرت انتخاب شده باشد نتیجه اش عملیات مسلحانه اهواز است که در آنجا تر و خشک با هم دیگر میسوزند. یعنی غیرنظامیان نیز قربانی عملیاتی از آن نوع میشوند. و دقیقا همین ویژگی این عملیات مسلحانه است که به آن ماهیتی ترویستی میدهد.
مشی مبارزاتی در یک سیاست پیش رونده و مترقی نمیتواند و نباید بر عملکرد رژیم، فشارهای آن و حتی به"حق داشتن برای واکنش" تکیه داشته باشد، بلکه مشی مبارزاتی در جدال سیاسی باید بیش از هر چیز به عقلانیت و توانایی یا قدرت سیاسی جنبش مخالف تکیه داشته باشد. به بیان دیگر چگونگی گردش سیاست را "حق داشتن" تعیین نمیکند، بلکه "توانایی داشتن" معیار تعین مشی مبارزاتی است.
اگر یک نیروی سیاسی بر معیار "حق داشتن" و با تکیه بر آن عمل نماید، باید به جنگ دولت ایران برود. چون حقیقتا عامل اصلی فلاکت سیاسی اقتصادی در کشور جمهوری اسلامی است. باید لانه های فریب و فساد خادمان دینی را در قم، مشهد و... به توپ ببندند، چون ارتجاعی فکری و فرهنگی از آنجا مایه میگیرد. اگر به "حق داشتن" تکیه کنیم باید برای نابودی امپریالیسم سلاح بر دوش بگیریم، به جدال خشمگین با اسرائیل برای پایان دادن به سرکوب خلق فلسطین و اشغال وطن آنان برویم، روسیه را با سلاح از سوریه بیرون کنیم، استعمارگران را بکوبیم و مستبدان را به زیر بکشیم... آیا این همه از توانایی جنبش سیاسی مردم ما بر می آید؟ پاسخ کاملا روشن است. عملیات مسلحانه از آن نوعی که در اهواز اتفاق افتاد (اگر وحشت افکنی و زخمی و کشته شدن مردم عادی را که جنایت به حساب می آید، نادیده بگیریم) نیز اگر از زاویه نگاه "حق داشتن" نگریسته شود عملیاتی اصولی ارزیابی خواهد شد. همچنانکه افراط گرایان چنین ارزیابی میکنند.
سیاست ورزی و جدال سیاسی باید بر "داشتن توانایی" و نه "داشتن حق" تکیه کند. نگاه کنید که در این جهان چه کسانی سخن اول را میگویند. صاحبان قدرت، آمریکا، روسیه، چین، دولتهای بزرگ و کوچک در مناطق مختلف جهان و حتی در کوچکترین اشلهای سیاست نیز "قدرت سیاسی" سخن میگوید. کردها در اقلیم کردستان نیز در اشل قدرت خودشان سیاست ورزی میکنند. احزاب سیاسی نیز به یمن و وسعت توانایی هاشان سیاست ورزی میکنند. اگر عمل و مطالبه سیاسی بیشتر از توانایی و "قدرت سیاسی" مطالبه کننده باشد، هم آن مطالبه به دست نمی آید و هم هزینه سنگینی به خاطر انتخاب نادرست به مطالبه کننده وارد میشود. نمونهٔ این سیاست ورزی غیراصولی را میتوان در استقلال خواهی اقلیم کردستان عراق و کاتالانیای اسپانیا به عینه مشاهده کرد. آنها به دلیل تحلیل نادرست از "توانایی و قدرت سیاسی شان" برای به دست آوردن مطالبه ایی که حق شان بود (استقلال) ولی قدرت به دست آوردنش را نداشتند، هم به هدفی که انتخاب کرده بودند نرسیدند، هم هزینه های نسبتا سنگینی برای آن پرداختند. دست بردن به سلاح توسط یک گروه کوچک عرب در اهواز که هیچ چشم اندازی برای این اقدام مسلحانهء وجود ندارد، نه تنها به مقصد انتخابی نمیرسد، بلکه هزینه های سنگینی را به جنبش ملی عرب در اهواز و دیگر جنبش های ملی در ایران وارد میکند. این متد نگرش را حتی میتوان در اشلهای دیگری نیز مورد مداقه قرار داد. برای نمونه جمهوری اسلامی می گفت ما نیز چون هر کشور دیگری حق داشتن تکنولوژی اتمی و تولید سلاح اتمی داریم. در این زمینه حق هم داشت (ما جنبه های دیگر سیاست اتمی شدن جمهوری اسلامی را در اینجا مورد مداقه قرار نمیدهیم). چرا که تعدادی از کشورها دارای تکنولوژی و سلاح اتمی هستند. اما ایران "قدرت سیاسی" لازم را برای اجرایی کردن این مطالبه نداشت. قرارداد 5 بعلاوه 1 نیز حاصل آن عدم توانایی است که جمهوری اسلامی را به عقب نشینی کامل مجبور ساخت و هزینه های بسیار هنگفتی بر جمهوری اسلامی تحمیل کرد.
طرح مطالبه استقلال و یا جدایی طلبی برای خلق های تحت ستم در ایران نیز در ردیف آن نمونه های برجسته است. اگر دقت کنید استقلال خواهان و یا جدایی طلبان شعار و مطالبه شان نه برمبنای "قدرت و توانایی سیاسی" آنها، بلکه بر بنیاد "حق داشتن" آنهاست. آنها میگویند ملت ما نیز چون هر ملت دیگری بر این کره خاکی حق دارد "استقلال ملی" داشته باشد. اما این "حق داشتن" نمیتواند "استقلال یا جدایی" را برای استقلال طبان و یا جدایی خواهان تامین کند. نتیجه این سیاست ورزی یا این مطالبه که بیشتر بر احساس محق بودن تکیه دارد نه به قدرت و توانایی سیاسی، نتیجه اش بی حاصل و در عین حال تحمل زیانهای گاه غیرقابل ارزیابی است. زیانهایی بسیار بیشتر از آنچه برای اقلیم کردستان در عراق و کاتالانیا در اسپانیا که دارای دولتهای فدرال نیز بوده اند وارد خواهد شد.
نتیجه؛ سیاستی که بر عقلانیت و وقعگرایی سیاسی تکیه نداشته باشد، و قوانین بازی سیاست را نادیده بگیرد و با هارمونی سیاست جهانی منطبق نباشد و مطالبات متعارف مردم و حقوق شناخته شدن در حقوق بین الملل را از نظر دور بدارد، نتیجه ایی جز کاستی و زیان برای مردم ارمغان دیگر نخواهد داشت.
2018-09-30