انعکاس ویژگیهای دورهء اقتدار علی خامنه ایی در آناتومی دوره های انتخاباتی

 یونس شاملی

دوازدهمین دور انتخابات ریاست جمهوری از دو جهت برای بخش قابل توجهی از تحلیل گران بغرنج بود؛ یکی از جهت هیجان مشارکت مردم در انتخابات و دیگری از جهت توهم در انتخاب این و یا آن کاندیدا. بخشی انتخابات را تحریم کردند و بخشی دیگر هیزم بیار مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری بودند. دلیل طرفداران مشارکت  رای دادن به حسن روحانی برای ترس از انتخاب شدن ابراهیم رئیسی بود. اما طرفدارن تحریم برشعار«سگ زرد برادر شغال است» تبلیغات خود را سازماندهی کردند. آنها برای ممانعت مردم برای مشارکت در انتخابات و با تکیه بر تاریخ زندگی سیاسی کاندیداها٬ حسن روحانی را فریبکار و ابراهیم رئیسی را آدمکش می خواندند.

اما با نگاهی گذرا به تمامی دوره های انتخاباتی٬ بویژه ۱۲ دور انتخابات ریاست جمهوری٬ انگیزه ها و حتی  مشارکت یا عدم مشارکت مردم در انتخابات  ریاست جمهوری میتوان روشن کرد . ویژگیهایی که مردم را در دوره اقتدار علی خامنه ایی  به پای صندوقهای رای میکشاند مختصرا چنین است؛

 

یک: تفاوت ویژگیهای اقتدار دوره خمینی با دوره خامنه ایی

یکی از مهمترین ویژگی توجه مردم و حتی مشارکت آنها در انتخابات شدت رقابت میان کاندیدهای ریاست جمهوری  اوتوریتهء ضعیف علی خامنه ایی به عنوان ولایت فقیه است. این ضعف اوتوریته خامنه ایی را میتوان در مقایسه با اعمال اوتوریته روح اله خمینی در دورهء قبلی روشن ساخت. به بیان دیگر  ضعف در اوتوریته سیاسی ولایت فقیه تاریخا به دوره انتقال قدرت به علی خامنه ایی بعد از مرگ خمینی باز میگردد. دوره خمینی درواقع سیاهترین دوره تاریخ ایران و دوره وسیعترین سرکوبها برای حفظ دولت دینی است. این به معنی نادیده انگاشتن سرکوبهای دوره اقتدار خامنه ایی نیست. برای نمونه تصور داشتن وکیل مدافع برای یک زندانی سیاسی در دوره خمینی خارج از تصور بود. اما در دوره ولایت خامنه ایی زندانیان سیاسی نه تنها میتوانستند وکیل مدافع داشته باشند٬ حتی این وکلا در اغلب موارد میتوانستند از بلندگوهای رادیوهای بین الملی چون بی بی سی و یا صدای آمریکا دادخواهی موکلین خود را به گوش مردم در ایران برسانند. چون واقعا صدایی که مظلومیت زندانیان سیاسی را به مردم منتقل کنند وجود نداشت. اشتباه نشود. داشتن وکیل مدافع در دوره خامنه ایی دلیل انسان دوستی وی نیست٬ بلکه آنچنانکه توضیح دادم اتوریته ضعیف وی هم در مرحله انتقال قدرت و هم در دوره های بعد از آن ریشه دارد.

 

 کسانیکه مراحل انتقال قدرت از خمینی به خامنه ایی را دنبال کرده اند واز شرایط ضعیف پذیرش وی در مجلس خبرگان خبردارند میدانند که خامنه ایی تقریبا بدون یک حمایت وسیع به مقام ولایت فقیهی جلوس کرد و همین خود دلیل ضعف و فتور وی در جمهوری اسلامی است. انعکاس جبران این ضعف اوتورتیه را میتوان در دوره های مختلف انتخابات ریاست جمهوری به عینه مشاهده کرد.

 

در دوره اقتدار خمینی تنها به دلیل تاکید بر سرنگونی نظام پادشاهی٬ دوره اول انتخابات ریاست جمهوری مشارکت مردم جلب شد و ابولحسن بنی صدر نسبتا بی رقیب (احمد مدنی و حسن حبیبی) با حمایت خود خمینی و با بیش از ۱۰ ملیون رای (در سال ۱۳۵۸) به ریاست جمهوری بی سرانجام اش انتخاب شد. رقابت انتخاباتی در این دوره کاملا بی معنی است. دوره بعد از برکناری بنی صدر انتخاباتی بی رمق و غیررقابتی (۱۳۶۰) محمد علی رجایی را٬ به مدت ۲۸ روز به کرسی ریاست جمهوری می نشاند که انفجار بمب در مرکز حزب جمهوری اسلامی به قتل رسید. دو دوره آخری انتخابات ریاست جمهوری در دوره خمینی را که علی خامنه ایی به ریاست جمهوری انتخاب شد جزو بی رمق ترین و غیررقابتی ترین انتخابات ریاست جمهوری بشمار میرود. همچنانکه عنوان کردم اوتوریته خمینی فضایی برای رقابت انتخاباتی نمیگذاشت و روسای جمهوری با تمایل ولی فقیه خمینی انتخاب میشد. بنی صدر٬ رجایی و دو دورهء ریاست جمهوری خامنه ایی نشان میدهد که برای انتخاب ریاست جمهوری نظر و تمایل به قول خودشان آقا (خمینی) کافی بود.

 

اما ویژگیهای دوره ولایت خامنه ایی ابدا چنین نیست. حدود دو ماه بعد از مرگ خمینی و انتخاب علی خامنه ایی به عنوان ولایت فقیه در شورای نگهبان٬ انتخابات ریاست جمهوری برگزار میشود. مقام ریاست جمهوری در دو دورهء اول اقتدار خامنه ایی  به هاشمی رفسنجانی٬ قدرتمند ترین شخصیت جمهوری اسلامی در آن دوره٬ تعلق میگیرد. علت اشغال پست ریاست جمهوری توسط رفسنجانی نیز کاملا آشکار است. رفسنجانی جزو کسانیست که در انتخاب خامنه ایی به عنوان ولایت فقیه نقشی جدی بازی کرد. علی خامنه ایی با وجود اینکه از نظر قانونی به مقام ولایت فقیه جلوس کرده است٬ اما  برای تثبت قدرت سیاسی خود به همراهی هاشمی رفسنجانی در بالاترین مقام اجرایی نیاز دارد. به بیانی دیگر هاشمی رفسنجانی با داشتن مسئولیت های سنگین دیگرش قصد کسب مقام ریاست جمهوری را نیز کرده است. خامنه ایی این دوره چاره ایی جز تمکین در مقابل هاشمی رفسنجانی ندارد. اما همین خامنه ایی هشت سال بعد از پایان دوره ریاست جمهوری رفسنجانی(۱۳۸۴)٬ تحت نام احمدی نژاد دندان جلوس دوباره رفسنجانی به مقام ریاست جمهوری را می شکند و برای به زیر کشیدن رفسنجانی از موقعیت اش در نظام جمهوری اسلامی وارد گود عملیاتی میشود. این دوره از رقابت میان احمدی نژاد و هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست جمهوری که به دور دوم نیز کشیده شد قابل توجه است و بخش قابل توجهی از فعالین سیاسی و مخالفین  جمهوری اسلامی از همه مردم برای شرکت در انتخابات و رای دادن به هاشمی رفسنجانی استمداد می طلبند. این دوره البته اولین دوره بروز رقابت های قابل ذکر در انتخابات جمهوری اسلامی نیست. رقابت های انتخاباتی قابل ذکر در انتخابات ریاست جمهوری بعد از اقتدار خامنه ایی در هفتمین دور انتخابات ریاست جمهوری آغاز میشود. در این تاریخ دو دوره ریاست جمهوری توافقی و بی رقیب فسنجانی به پایان رسیده است و هشت سال از اقتدار خامنه ایی بر کشور میگذرد. هفتمین دوره انتخابات ریاست جمهوری رقابت سرسختانه ایست میان سید محمد خاتمی به عنوان اصلاح طلب از یکسو و علی اکبر ناطق نوری که در واقع نور چشم رهبری و ولایت فقیه از سوی دیگر است. خاتمی در این دوره کاندیدای غیرمحتمل به حساب می آمد و ناطق نوری کاندیدای واقعی رهبر محسوب میشود. رقابت سرسختانه است و نتیجه اما عکس آن چیزیست که در افکار عمومی وجود دارد. خاتمی با بیش از ۲۰ ملیون رای و ناطق نوری با ۷ ملیون رای نتیجه انتخابات را ورق میزنند.

 

در واقع هفتمین دور انتخابات ریاست جمهوری دوره آغازین رقابت های قابل ذکر میان جناحهای موجود در درون جمهوری اسلامی است٬ که در دوره خمینی قدرت اظهار وجود نداشتند اما در دوره اقتدار خامنه ایی به دلیل همان ضعف اوتوریتهء وی عرض وجود میکنند. خیلی ها این رقابت ها را ظاهری و ساختگی می پندارند٬ اما گرایش قدرت و تمایلات مالی و اقتصادی میان جناحها درونی رژیم پدیدهایی نیستند که با تظاهر و یا بازی در طول چند دهه بتوان آن را توضیح داد. هشتمین دوره انتخابات ریاست جمهوری نیز رقابتی است میان خاتمی اصطلاح طلب و احمد توکلی اصولگرا. تجربه دوره اول ریاست جمهوری محمد خاتمی البته این ذهنیت را شکل داده بود که رقبای محمد خاتمی در دوره هشتم ریاست جمهوری شانس برد ندارند. بر همین اساس محمد خاتمی با وجود پاسیو بودنش دوباره در دوره دوم به کرسی ریاست جمهوری نشست.

 

رقابت در نهمین دورهء انتخابات ریاست جمهوری را فوقا توضیح داده ام. مشخصه این دوره عقب راندن هاشمی رفسنجانی از سنگرهای قدرت و باخت وی در مقابل عنصر عقب مانده ایی چون احمدی نژاد بود که به دور دوم کشیده شد و با مداخله خامنه ایی شکست رفسنجانی قطعی شد. چنان شکستی که رفسنجانی جبران مافات آن را به خدا واگذار کرد. دهمین دور انتخابات ریاست جمهوری بازهم با رقابت سختی به صحنه آمد. مباحثات زنده کاندیداها نیز بر فشردگی رقابت ها افزود. در این دوره نیز خامنه ایی در حمایت از احمدی نژاد مصمم بود. نتیجه این حمایت به بروز یک بحران سیاسی راه برد که با شعار «رای من کجاست» آغاز شد و با شعار «مرگ بر اصل ولایت فقیه» ادامه یافت و مبارزه سخت کوشانه ایی مردم را به خیابانها کشاند. جنبش اعتراضی به تدریج جنبش سبزنام گرفت. اما سرکوب و شکنجه های غیرمتعارف از دست و پا شکستن ها در خیابان به مصرف بطری و تجاوز جنسی به جوانان در زندان به سرزبانها افتاد و بالاخره با سرکوبهای وحشیانه  رمق اعتراضی گرفته شده و در نهایت زمین گیرش شد و رهبران آن حتی تا کنون نیز در خانه هایشان محبوس هستند.

 

در یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری حسن روحانی از جناح مصلحت گرا کاندیداتوری خود را اعلان میکند. در این دوره سعید جلیلی کاندیدای اصولگرایان محبوب رهبری نیز هست. اما نتیجه انتخابات با ۱۸ ملیون رای برای روحانی و ۴ ملیون رای به سعید جلیلی تعیین میشود. در آخرین دور مسابقه انتخاباتی یعنی دوازهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ابراهیم رئیسی از سوی اصولگرایان رقیب سرسخت حسن روحانی معرفی میشود. شائبه ها و شایعه ها حول اهمیت رئیسی دور میزند. شایعه ارتقاء مقام رئیسی به ریاست جمهوری و از این طریق صعود وی به مقام جانشینی رهبری در فردای مرگ خامنه ایی برسرزبانهاست. به این شایعه در سطور آتی دوباره بازخواهم گشت.

 

نتیجه دوازدهمین دوره انتخابات با بیش از ۲۳ میلیون رای به حسن روحانی و ۱۵ ملیون رای به ابراهیم رئیسی پایان می یابد. حسن روحانی پیروز دو دور نهایی انتخابات ریاست جمهوری است. این پیروزی اما عمدا مدیون نام و تاریخ حسن روحانی نیست. این پیروزی تاوان سرکوب غیرمتعارف جنبش اعتراضی و حبس رهبران جنبش سبز نیز هست. به بیان دیگر انتخاب حسن روحانی از سویی یک گام به پس علی خامنه ایی در مقابل جنبش اعتراضی سبز را نشان میدهد٬ و از سوی دیگر گرایش اصلاح طلب و مصلحت گرا عملا به جناح مخالف حاکم در ذهنیت توده های تبدیل شده و برای خامنه ایی مسئله ساز شده است. یعنی حسن روحانی اگر در فرم و حتی اندکی در محتوی نیز در تقابل با ابراهیم رئیسی و عملا در تقابل با اقتدار علی خامنه ایی باشد انگیزه مردم را برای مشارکت در انتخابات بالا میبرد. گرایش اصلاح طلب و اینک مصلحت گرا روزنه ایی برای ابراز وجود مردم و ایجاد تغییر در سیاستهای ویرانگر رژیم در داخل٬ منطقه و جهان است.

 

 اگر خلاصه کنیم٬ ویژگی اساسی دوره خمینی سیطره اوتوریته ولایت فقیه و مسکوت ماند گرایشات فکری و جناحی است. اما ویژگی دورهء ولایت خامنه ایی ضعف اوتوریته وی و سربرآوردن جناحهای موجود در درون جمهوری اسلامی است.

 

شایعهء جانشینی ابراهیم رئیسی نیز خود نشان دیگری از ضعف اوتوریته خامنه ایی است. هیچ تصور نمیکنم دیکتاتوری با مشخصات دینی٬ سیاسی و بویژه مالی چون خامنه ایی در زمان حیات خود جانشینی کسی دیگری را برای خود بپذیرد. غیر از فرزندان یک دیکتاور٬ انتخاب شخص دیگری برای ولایت آینده اساسا غیرقابل تصور است. اینکه در دوره انتخابات شایعه جانشینی رئیسی در افکار عمومی دور میزد خود نشانی از ضعف و فتور اوتوریته رهبری نظام اسلامی علی خامنه ایی است. این شایعه بقدری دامن گسترده بود که حتی مرگ خامنه ایی را نیز پیش بینی میکرد. در کجای تاریخ دیکتاتور را قبل از مرگ اش در ذهینت مردم کشته اند که نظام بغایت عقب مانده و وحشی جمهوری اسلامی دومین آن باشد. مگر اینکه شایعه مرگ خامنه ایی نیز بخشی از آن سناریوی ضعف اوتوریته وی باشد.

 

نتیجه نهایی اینکه روند تحولات سیاسی کنونی٬ حتی تغییرات در درون رژیم جمهوری اسلامی و فاصله گرفتن جناحهای قدرت از همدیگر و وارد شدن مخالفین خارج از حکومت در جدل گرایشات قدرت به واسطهء انتخابات٬ برای شکل گیری بحران های احتمالی آتی از نوع جنبشهای اعتراضی قبلی زمین فراهم می کند. به بیان دیگر تشدید تضادهای درونی حاکمیت میتواند در شرایط مقتضی به بحران عمومی سیاسی در جامعه راه باز کند و فرصت دیگری برای تغییر در جامعه را برای مردم فراهم آورد.

 

دوم: رشد جنبش های ملی دمکراتیک و اوتوریته اقتدار خامنه ایی

با وجود اینکه جمهوری اسلامی در سالهای آغازین تکوین خود جنبش ها ملی دمکراتیک متعلق به ملیتهای  غیرفارس ایران را در مناطق ملی آنان (آذربایجان٬ کردستان٬ منطقه عربی الاهواز٬ بلوچستان و ترکمن صحرا) سرکوب کرد٬ اما به تدریج در دو دهه اخیر جنبش های سیاسی متعلق به ملیتهای غیرفارس بصورت وسیعی در حال گسترش اند.  اینک صدها هزار نفر در استادیوم های ورزشی شعارهایی را مبنی بر حقوق ملی و دمکراتیک خود و از آن جمله تحصیل به زبان مادری که در اصول ۱۵ و ۱۹ قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران مستتر است٬ طلب میکنند. در مجلس نمایندگان تعلق زبانی به تشکیل فراکسیون راه می برد که فراکسیون مناطق ترک از آن نوع بشمار میروند. کاندیداهای ریاست جمهوری برای جلب آرای مردم غیرفارس در استانها و شهرها وعده هایی در خصوص حقوق ملی مدنی معوقه آنان را میدهند. کاندیداها همچنین برای جلب رای مردم یا به زبان آنان سخن میگویند (حسین موسوی در تبریز) و یا اگر زبانشان را نمیدانند لباس ملی آنان را برتن میکنند (احمدی نژاد در کردستان). کاندیداهایی که تعلق ملی غیرفارس دارند در مناطق ملی خود اکثریت آراء مردم را کسب میکنند٬ مثل مهرعلیزاده و یا موسوی در تبریز٬ کروبی در لرستان و ...

 

پیوستن مردم  به جنبش های ملی دمکراتیک در آذربایجان٬ کردستان٬ الاهواز٬ بلوچستان و حتی لرستان و... چیزی جز به زیر کشیدن اوتوریته رهبری در مرکز نیست. این روند در پروسه قدرت سیاسی مراکز قدرت سیاسی را از مرکز به مناطق مخلتف ایران منتقل خواهد کرد و قدرت عمل دیکتاتوری دینی را تضعیف خواهد نمود.

  

سوم: در باب تعداد آرا در انتخابات ریاست جمهوری

در باب تعداد آراء ریخته شده به صندوق های رای میتوان به وفور سخن گفت. من در اینجا قصد پرداختن به چند و چون آراء مردم در صندوقهای انتخاباتی را ندارم. اما نمیتوانم از یک فاکتور بسیار مهم در خصوص آراء اعلام شده از سوی جمهوری اسلامی بویژه در دورهء ولایت فقیهی علی خامنه ایی درگذرم.

 

اگر هفتمین دور انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۷۶ را دوره آغازین رقابتهای انتخاباتی جناحهای درون جمهوری اسلامی به حساب آوریم حدود بیست سال از این رقابتها میگذرد و جمهوری اسلامی پنج دوره انتخاباتی را پشت سرگذارده است.

گرایش علی خامنه ایی آنچنانکه خود بویژه در جریان جنبش اعتراضی سال ۱۳۸۸ مطرح کرد به جریان اصولگرا تعلق دارد٬ نتایج آرای اعلام شده از سوی خود جمهوری اسلامی نشان از آن دارد که مردم نه تنها علاقه ایی به جناح اصولگرا ندارد بلکه در اغلب دوره های انتخاباتی مردم با آرای خود از این گرایش دوری جسته اند.

 

نگاهی به آمار آرای اصلاح طلبان یا مصلحت گرایان در مقابل اصول گرایان تمایل مردم در ایران در دوره های برشمرده را به روشنی نشان میدهد:

 

با نگاهی به این آمار آراء مردم غیر از دو دوره احمدی نژاد٬ که آشکارا دخالت مستقیم رهبری هم در دوره اول برای کنار زدن هاشمی رفسنجانی و هم در دوره دوم برای کنار زدن حسین موسوی که به یک شورش همه جانبه در ایران تبدیل شد٬ در تمامی دوره ها جناح اصول گرا در مقیاس درصدی آرای بمراتب کمتر از اصلاح طلبان را کسب کرده اند. مهندسی آشکار انتخابات از سوی جناح تمامیت خواه رژیم٬ در دو دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد دلالت آشکار جنگ قدرت در میان جناحهای درونی جمهوری اسلامی است. وگر نه کدامین عقل سلیمی میتوانست احمدی نژاد را با فریبکاریهایش و بعدها دزدیهایش میتوانست کاندیدای مناسب حال مردم باشد!؟

 

آرای بشدت پایین اصول گرایان در تمامی دوره های انتخاباتی چه چیزی جز ضعف تر شدن اوتوریته رهبری نظام جمهوری اسلامی را نشان میدهد؟ خود آرا پایین مردم به اصول گرایان شرایط مماشات رهبر را با جناح  اصلاح طلب و اینک مصلحت گرا بر وی تحمیل میکند. این تجربه خود روند زوال نظام جمهوری اسلامی را آشکار میکند و از سویی سازش رهبر را در مقابل جناح قدرتمندتر اصلاح طلبان/مصلحت گرایان نشان میدهد. قدرتمند بودن این جناح نه از جهت در دست داشتن ابزار دولتی بلکه بخاطر حمایت وسیع مردم از این جناح در جدل ها و جناحهای داخلی رژیم است. سازشی که میتواند شورشهای ناحساب شده ایی از نوع جنبش سبز را به جمهوری اسلامی تحمیل کند.

 

بایستی متذکر شوم که آمار آرای ملیونی به اصول گرایان نیز مورد تردید من است. این آمار نشان میدهد که این گرایش طرفدارانی در میان مردم دارد. اما حقیقتان طرفداران جناح اصول گرا حتی در این سطح هم در میان مردم متصور است؟ من شخصا به این آمار ملیون اصول گرایان در عین شکست شان در انتخابات نیز تردید بسیار زیاد دارم. 

۲۰۱۷/۰۶/۰۴

نسخه اولیه برگرفته از مرکز مطالعات تبریز 




Namn:
Kom ihåg mig?

E-postadress: (publiceras ej)

URL/Bloggadress:

Kommentar:

RSS 2.0