نگاهی انتقادی به یک سند راهبردی

یونس شاملی

نقد سند راهبردی تشکیلات مقاومت ملی آذربایجان 

تشکیلات مقاومت ملی آذربایجان اخیرا سندی راهبردی را منتشر کرده است و در آن دیدگاههای این تشکیلات را در خصوص جهت گیری های فکری سیاسی خود به جامعه عرضه کرده است.این سند در 8 بند و 18 صفحه تنظیم شده است.

  اولین بار که این سند را خواندم در نظر داشتم آن را با روش پاسخ به پرسش؛ "اگر این موارد در سند وجود نداشت در چهره این سند چه تغییراتی ایجاد می شد؟" مورد بررسی قرار دهم. اما گذشت زمان و بازگشت دوباره به آن مرا از متدی که در نظر داشتم دور کرد. بدین جهت سعی خواهم کرد این سند را در این نوشته از دو جهت "موارد غیرضروری موجود در سند" و "موارد زیان بخش موجود در سند" مورد نقد و بررسی قرار دهم.

 

نقد اول:

 نقد عمومی که میتوان و باید به استخوان بندی سند راهبری تشکیلات مقاومت ملی آذربایجان وارد کرد این استکه این سند بیش از آنکه سند راهبردی برای جنبش ملی ترک/آذربایجان و تشکیلات مذکور در شرایط کنونی باشد، بیشتر به اعلامیه تشکیل حکومت ملی آذربایجان جنوبی در بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی را تداعی میکند. از 18 صفحه این سند حدود هفت صفحه برای مسائل راهبردی فعالیت تشکیلات در شرایط کنونی است و بیش از 11 صفحه آن به اعلامیه موجودیت حکومت ملی آذربایجان جنوبی و مبانی فکری و سیاسی آن تخصیص یافته است. یعنی از 8 بند تنظیم شده در این سند دو بند (1 و 2) در پاسخ به نیازهای مرحله کنونی جنبش ملی ترک و 6 بند دیگر عموما دکلاراسیون حکومت ملی آذربایجان جنوبی بعد از جمهوری اسلامی ایران است.

به بیان دیگر این سند میتوانست و باید که جهت گیریهای فکری سیاسی تشکیلات مقاومت ملی آذربایجان در فردای تغییر دولت ایران را بطور خلاصه درج میکرد و بیشتر مرحله مبارزاتی کنونی جنبش را مورد توجه قرار میداد. غیرلازم بودن موارد فوق را یقینا هر خوانند ایی در این سند حس خواهد کرد. بندهای نسبتا مفصل در خصوص دمکراسی، حکومت ملی آزربایجان جنوبی، اقتصاد، عدالت اجتماعی و صنفی و طبیعت را میتوان از آن جمله به حساب آورد.

 

نقد دوم:

 بند اول سند راهبردی درباره هدف تشکیلات مقاومت ملی آذربایجان است. در این بند هدف این تشکیلات "حق تعیین سرنوشت ملت تورک در آذربایجان جنوبی" اعلام شده است. "حق تعیین سرنوشت" همچنانکه به روشنی در آن قید است "حقی" است که در حقوق بین المللی به آن تاکید میشود. اما چگونگی تحقق این "حق" یعنی مابه ازای عملی این حق و این قانون بین المللی کدامین نظام سیاسی است در سند قید نشده است. به بیان دیگر در این سند تشکیلات مقاومت ملی آذربایجان روشن نکرده است که "حق تعیین سرنوشت ملت تورک" به چه واسطه ایی و از چه طریقی اعمال خواهد شد؟ به واسطه "برقرار یک دولت ایالتی در جغرافیای سیاسی ایران یعنی فدرالیسم" یا به واسطه "تشکیل یک دولت مستقل در آذربایجان جنوبی"؟!

 

غیرشفاف بودن یک سند سیاسی و بویژه تشکیلاتی که معطوف به کسب قدرت سیاسی در آذربایجان است ایراد بسیار بزرگی است. به بیان دیگر ناروشن بودن هدف یک تشکیلات سیاسی بطور جدی مانع از پیوستن افراد جامعه به آن میشود. چه برای افراد جامعه آذربایجان بسیار پراهمیت است که بدانند به تشکیلات سیاسی که وارد میشوند چه هدفی را دنبال میکند. این ناروشنی حتی میتواند افرادی را که در یک مرحله به تشکیلات جذب شده اند بعد از واقف شدن به هدف واقعی آن تشکیلات از آن جدا شوند. چون از روز اول سند راهبردی هدف سیاسی تشکیلات را روشن نکرده است.

با نگاهی به مقدمهء بند 4 این سند که در توضیح "حکومت ملی آزربایجان جنوبی" است، میخوانیم که: "فارغ از اینکه ملت تورک در آزربایجان جنوبی بخواهند مقدرات خود را از دیگر ملل جدا کند و دارای دولت مستقل خود باشد و یا اینکه با همزیستی داوطلبانه و مسالمت آمیز با ملل ساکن ایران کنونی در چهارچوب یک کشور زندگی کند، ملت تورک در آزربایجان جنوبی باید حکومت ملی خود را داشته باشد و این حکومت ملی بایستی حائز شرایط زیر باشد:" (پایان نقل قول)

ایراد اساسی متن فوق در آنست که تفاوتی بین ساختار یک دولت ایالتی در یک نظام فدراتیو با ساختار یک دولت مستقل برای آذربایجان جنوبی قائل نیست. چون برنامه حکومت ملی آذربایجان که در این سند آورده شده هم برای دولت  فدرال است هم برای دولت  مستقل!! یعنی از نظر نویسندگان این سند فرقی میان دولت فدرال و دولت مستقل وجود ندارد! حقیقتا تفاوتی میان یک نظام فدراتیو با یک نظام سیاسی مستقل وجود ندارد. اگر وجود ندارد چرا طرفدران استقلال حزب سیاسی مستقل خود را برپا میدارند؟ 


ایراد بسیار بزرگ یک سند راهبردی برای یک تشکیلات سیاسی (تشکیلات مقاومت ملی آذربایجان) نداشتن یک هدف سیاسی روشن است. متن فوق نشان میدهد که تردید نویسندگان سند راهبردی نسبت به چشم  انداز سیاسی در ایران چنان ناروشن است که نویسندگان سند نمیدانند که حکومتی که در فردای جمهوری اسلامی در آذربایجان جنوبی برقرار خواهد شد یک دولت فدرال خواهد بود و یا یک دولت مستقل. به همین سبب این انتخاب سنگین را نه تشکیلات سیاسی بلکه به عهده مردم گذاشته اند!!

 

جهت ناهنجار دیگر این سند راهبردی نبود "تحلیل مشخص از شرایط مشخص" در تشکیلات مقاومت ملی آذربایجان است. چرا که اگر تشکیلات مقاومت ملی آذربایجان (متخصصین سیاسی) تحلیل مشخصی از اوضاع جاری میداشت تعیین شکل نظام سیاسی آینده (فدرال یا مستقل) به مردم (غیرمتخصص) واگذار نمی شد!! این ضعف تشکیلات سیاسی میتواند ذهنیت افراد جامعه آذربایجان را که تمایل به حمایت از احزاب سیاسی دارند را نیز مغشوش کند. چون افراد با نگاه به سند راهبردی تشکیلات مقاومت ملی آذربایجان نمیدانند که این تشکیلات "حل مسئله ترک در چارچوب ایران" را در برنامه خود دارد و یا "حل مسئله ترک در چارچوب یک دولت مستقل آذربایجانی" را در برنامه اش پی گیری میکند! این ناروشنی تردید افراد جامعه برای نزدیک شدن به احزاب را تشدید میکند.

 

نقد سوم:

ایراد حیرت انگیز دیگر در این سند راهبردی تعیین پرچم جمهوری آذربایجان به عنوان پرچم رسمی آذربایجان جنوبی است! و بدتر از آن اینکه مجلس ملی آذربایجان جنوبی صلاحیت تعیین پرچمی دائمی برای حکومت ملی آذربایجان جنوبی را ندارد. بر اساس این سند مجلس ملی آذربایجان جنوبی تنها میتواند "پرچم موقت" را برای حکومت ملی در آذربایجان جنوبی تعیین کند! این یک کمدی بسیار تلخی است که مجلس ملی حدود 30 ملیون جمعیت در آذربایجان جنوبی حق تعیین پرچم رسمی و دائمی خود را ندارد! بر اساس درک نویسندگان سند راهبردی مذکور ملت هایی که در جغرافیای سیاسی مختلفی تقسیم شده اند به هنگام مستقل شدن نمیتوانند پرچم دائمی برای خود تعیین کنند! بلکه آنها باید پرچم تعیین شده در اولین کشور را پرچم رسمی و دائمی خود به حساب آورند! گویا نمیشود که دو دولت تورک در شمال و جنوب آذربایجان روزی که شرایط به هم پیوستن وجود داشته باشد با دیالوگ و مذاکره در مجلس متحده خود یکی از پرچم های موجود و یا یک پرچم نوین دیگر را برای خود تعیین کنند!

اولا پرچم جمهوری آذربایجان در پروسه تطور سیاسی در طول تاریخ معین شکل گرفته است و آذربایجان جنوبی در شکل گیری آن پرچم هیچ نقشی نداشته است. بنابراین پرچم جمهوری آذربایجان از آن جمهوری آذربایجان است و برای خلق ما در جنوب از ارزش و اعتبار لازم و کافی برخوردار است. پرچم آذربایجان جنوبی نیز باید که از بستر مبارزات سیاسی و تطور تاریخی خود شکل بگیرد و در مجلس ملی آن تعیین شود. پرچمی که در مجلس ملی یک دولت اتخاد میشود نمیتواند موقتی باشد. اندیشه پشتوانه سند راهبردی تشکیلات مقاومت ملی آذربایجان ناخواسته با موقتی خواندن پرچم تعیین شده در مجلس ملی آذربایجان جنوبی حاله ایی از بی دقتی، کم اهمیتی و شاید تحقیر مبارزات خلق ترک در جنوب آذربایجان را با خود به یدک میکشد. این بی دقتی در تفکری نهفته است که خود را "تمامیت خواه" (بوتؤوچولوک) می خواند و بر نوعی ناسیونالیسم رویایی تکیه دارد. تفکری که در شرایط کنونی برای جنبش ملی ترک در ایران و حتی برای جمهوری آذربایجان بسیار زیانبخش است.


پرچم آذربایجان جنوبی البته که از رنگهای برآمده از تاریخی ترکان بهره خواهد جست، که رنگهای قرمز و آبی نمودهای اصلی آن هستند. در عین حال پرچم آذربایجان جنوبی بایستی از روح زمان خود نیز الهام بگیرد. برای نمونه رنگ سبز موجود در پرچم جمهوری آذربایجان ، نماد و یا نمود دینی و مسلمانی خلق ما است. این نمود در شرایط کنونی با آزادی وجدان و دین مستتر در منشور جهانی حقوق بشر در تعارض است و به دلیل تاکید به دین خاص (اسلام) در جامعه و رسمیت دادن به آن، باورمندان ادیان و مذاهب دیگر در آذربایجان جنوبی را به موقعیت درجه دوم تنزیل می دهد. به همین سبب وجود رنگ سبز در پرچم ملی آذربایجان جنوبی غیر ضروری و تاثیرات غیردمکراتیک در جامعه از خود باقی میگذارد. نمودهای دیگر در پرچم آذربایجان جنوبی و از آن جمله ستاره و هلال نیز نمودهایی قابل بحث و بررسی هستند. در این زمینه کسی آیه ایی نازل نکرده است که مانع از بحث و بررسی آزاد آن گردد. مقدس شمردن مفاهیم سیاسی و کپی برداری از آنان جز به ایستایی در جامعه کمک نمی کند. جالب است که نویسندگان سند کاربردی مذکور در خصوص پرچم و قدمت آن ترکیه را به کلی فراموش کرده اند! دقیقا معلوم نیست که اولویت پرچم جمهوری آذربایجان نسبت به ترکیه، اگر قرار است از یکی از اینها پیروی کنند، از کجا ناشی شده است؟!

 

نقد چهارم:

نام هویت ملی خلق ما یا ملت ترک در این سند راهبردی گاه "تورک" و گاه "تورک آزربایجانی" خوانده میشود. نام هویت ملی خلق ما یا "تورک" است یا "تورک آزربایجان".  یک ملت نمیتواند دو نام برای هویت ملی خود داشته باشد.

 

"تورک آزربایجان" نام هویت ملی خلق ما نیست. نام هویت خلق ما "تورک" است. به نظرم آنجا که در سند راهبردی "تورک آزربایجان" نوشته شده است بایستی به "تورکان در آذربایجان" تغییر یابد. عرب نام هویت ملی خلق عرب است. نام هویت ملی خلق عرب در کشورهای مختلف پسوند آن کشور را به خود نمی گیرند. یعنی در عراق هویت ملی عرب، به "عرب عراق" تغییر نمی یابد. بنابراین ما نیز بایستی از این اغتشاش مفاهیم در مورد نام هویت ملی خلق مان و زبان ملی مان اجتناب کنیم. نام هویت ملی خلق مان "تورک" و زبان ملی مان "تورکی" است، نه تورکی آذربایجانی. هیچ احد الناسی در آذربایجان نام زبان خود را  "ترکی آذربایجانی" نمی خواند. ما خودمان هر آنچه از پدرانمان و آنها از پدرانشان درباره نام زبان ملی مان شنیده اند "تورکی" بوده است و نه "تورکی آذربایجانی"! بایستی از نویسندگان سند راهبردی تشکیلات مقاومت ملی آذربایجان پرسید که کدام یک از شما از دهان مردم ما، از دهان والدین خودتان لفظ "تورکی آذربایجانی" را شنیده اید که در این سند نام زبان ملی خلق ما را "تورکی آذربایجانی" نام نهاده اید؟ زبان رسمی تمامی کشورهای عرب "عربی" است. گاه حتی عربهای شمال آفریقا لهجه های مورد استفاده در عراق را دقیق نمی فهمند. اما این باعث نشده است که در هر کشوری، پسوند نام کشور به نام زبان ملی و یا هویت ملی اضافه گردد. حداقل در این زمینه میتوانیم از تجارب ملتهای دیگر استفاده کنیم.

2018/09/15

 
 



Namn:
Kom ihåg mig?

E-postadress: (publiceras ej)

URL/Bloggadress:

Kommentar:

RSS 2.0