وحدتهای تاکتیکی و استراتژیک در برخورد با تضادها

  یونس شاملی
دربارهء دسیسه استعماری تفرقه بیانداز و حکومت کن

به نظر میرسد که درک کافی در خصوص وحدتها و اتحادها در برخورد با تضادهای اصلی در سطح جنبش های سیاسی موجود در ایران وجود ندارد. به همین سبب پاراگراف زیر را بهانه ایی برای بررسی آن تئوری گذاشته ایم که دانسته و یا نادانسته به تبلیغ و ترویج " تخاصم میان نیروهای سیاسی ترک و کرد" در جنبش مخالفت با جمهوری اسلامی تاکید دارد. این تئوری در میان افراط گرایان کرد و ترک طرفدارانی دارد. من در این کوتاه نوشته تلاش کرده ام از روزنهء دیگری برای آنهاییکه نادانسته به این تخاصم دامن میزنند بپردازم. در واقع این نوشته پاسخی به

این طرز تفکر است.

یکی از فعالین افراط گرای تورک در برخورد انتقادی با فراخوان اتحاد 10 تشکل سیاسی در جایی مینویسد: "ملت ترک آزربایجان جنوبی هیچوقت با گروهای تروریستی همچون حزب دمکرات و حزب کومله که دستشان به خون ملت ترک آذربایجان آغشته و چشمشان را به خاک این ملت دوخته هست را قبول نمیکند و در زیر یک سقف نمیشیند" پایان نقل قول

در سیاست احساسات و خیالات را بایستی مطلقا کنار گذاشت و بر عقلانیت معطوف به پیشرفت تمرکز کرد. پاراگراف بالایی نه با منطق، نه با سیاست هیچ تطابقی ندارد. تنها جزیی از سخنان مطرح در آن با تکیه بر واقعیت تاریخی بی ارتباط با حوادث امروز، نویسنده را به نتیجه ایی رسانده است که تنها و تنها جمهوری اسلامی از آن خوشحال میشود.  چون تفرق میان نیروهای سیاسی متعلق به خلقهای غیرفارس یکی از فعالیتهای اساسی و البته موزیانه جمهوری اسلامی در سطح جنبش های سیاسی است. تئوری خصومت تورک و کورد، دانسته یا نادانسته، یک تئوری برخاسته از مراکز اطلاعاتی ایران و حتی ترکیه است. چون هم ترکیه و هم ایران مخالف تحقق حق تعیین سرنوشت خلق ها هستند و منافع سیاسی خود را در این تئوری که در پاراگراف کوتاه فوق آمده، می بینند. 

 

غفلت اساسی و بسیار مهم مروجین تئوری استعماری (تفرقه بیانداز و حکومت کن) نادیده گرفتن اشغال شدگی سرزمین شان توسط جمهوری اسلامی است. منابع سرزمین اشغالی در اختیار دولت استعمارگرداخلی است. زبان دولت استعماری، فرهنگ دولت استعماری، اقتصاد دولت استعماری، سیاست  دولت استعماری و جنگهای ارتجاعی دولت استعماری در طول 100 سال گذشته آذربایجان را چپاول و غارت کرده و میکند. این باورمندان غافل "تئوری استعماری" قتل و کشتارهای دیو ددمنش جمهوری اسلامی و اشغال کل سرزمین ما را نمی بینند و یا نمی خواهند ببینند. این افراط گرایان اما ذهنیت جامعه ما را تنها وتنها به آیندهء ایی معطوف میدارند که در آن گویا خلقی در تدارک اشغال سرزمین ما در آینده است! این عقل به قدری ناتوان از درک اشغال سیاسی کنونی سرزمین خود است که آن را حتی نرماتیو می بیند و چنین کج فهمی را ترویج میکند. غافل از آن که تئوری استعماری مذکور مقصدش دقیقا همین است که از سوی ذهنیت مردم را از واقعیت های موجود دور کند و آن را مشغول خیالاتی نماید که در آینده ممکن است به تحقق به پیوندد.

 

اگر بخواهیم نبود درایت سیاسی مطرح کنندگان این تئوری را که معمولا افراط گرایان از هر دوسو (کورد و تورک) هستند به محک بگذاریم، میتوانیم با فرض اینکه سخنان مطرح در پراگراف فوق (یا تئوری مذکور) درست باشد، با محک منطق عقلانی و تجربه های سیاسی آن را به آزمایشگاه ببریم و ببینیم این تئوری استعماری "تفرقه بیانداز و حکومت کن" تا چه حد ناهنجار و در خدمت رژیم جمهوری اسلامی است.

 

فرض  را بر این قرار دهیم که مسائل مطرح در پاراگراف فوق درست باشد و در تاریخی احزاب کردی چنان کرده اند و امروز هم چشمداشتی به خاک ما دارند.

 

منطق عقلی حکم میکند که دریابیم که تنها در شرایطی ما میتوانیم مانع از خونریزی در آذربایجان بشویم و کردها را به فرض مثال در الحاق سرزمین هایمان ناکام بگذاریم که به قدرت سیاسی کافی در همین سرزمینی که حرف اش را میزنیم، یعنی آذربایجان، بدست آورده باشیم. به دست آوردن چنان قدرتی تنها و تنها از طریق تحقق یک دولت فدراتیو (چون نه تنها تحقق دولت مستقل در آذربایجان ممکن نیست بلکه شعار استقلال در شرایط کنونی در ضدیت با مطالبات ملی دمکراتیک خلق تورک در ایران است. چون این شعار نیروهای زیادی و از آن جمله نیروهای خارجی را که مخالف استقلال هستند علیه خلق ما متحد میکند) در آذربایجان است. یعنی باید که برای تحقق چنین آمالی به روشنگری و بسیج مردم در سازمانهای سیاسی آن بپردازیم.

 

منطق عقلانی دیگری میگوید، تا زمانیکه جمهوری اسلامی سیاست استعمارداخلی را در آذربایجان و علیه خلق تورک اعمال می کند، متحقق کردن چنین دولتی برای خلق ما در آذربایجان (جنوبی) غیرممکن است. پس بایستی در تدارک یک مبارزه وسیع و متحد علیه دولت ایران با تمامی نیروهایی که در مرکز و پیرامون با آن مبارزه میکنند باشیم. حتی و حتی آن گروههایی در مرکز که مخالف حقوق ما در یک ساختار دولتی در ایران بعد از جمهوری اسلامی هستند نیز بایستی در این اتحاد نانوشته و ناگفته شرکت داشته باشند. چون عدم شرکت آنان میتواند برای جنبش تغییر سیاسی در ایران زیانبخش باشد. یعنی تئوری سیاسی و استرائژی تنظیم شده بایستی چنان باشد که حتی نیروهای راست و ارتجاعی مرکزگرا را نیز در صف مخالفین جمهوری اسلامی نگهدارد. وگرنه یک استراتژی غیراصولی میتواند جریانات راست افراطی را بسوی حمایت از جمهوری اسلامی سوق دهد.

 

منطق عقلانی بعدی میگوید، اگر خلق ما به چنان توانایی دست یابد که با دیگر گروهها و احزاب سیاسی فارس و یاغیرفارس موفق شود رژیم جمهوری اسلامی را تغییر دهد، میتواند مغضوب جریانات دیگر سیاسی در کشور گردد؟ اگر در یک مبارزه وسیع خلق ترک توانسته به همراه دیگر جریانات سیاسی بر دیو جمهوری اسلامی غلبه کند، احزاب کردی (در فرض پاراگراف مذکور) میتوانند با چنین نیرویی به تخاصم برخیزند ؟ جمعیت 35 ملیون تورک که جمهوری اسلامی را از آذربایجان بیرون رانده و نقش تعیین کننده ایی در برپایی دولت مرکزی فدرال ایران بازی خواهد کرد در مقابل احزاب کردی متعلق به یک خلق 6 یا 8 ملیونی توانایی دفاع از خود را نخواهند داشت؟ پاسخ این پرسش ها کاملا آشکار است. با این منطق می بینیم که تئوری اختلاف بیانداز و حکومت کن میان ترک و کرد تنها یک تئوری و توطئه استعماری است و افراط گرایان از هر دو طرف آتش بیار معرکه آن هستند.

 

منطق تجربی در عرصه سیاست نیز با تئوری استعماری فوق در تعارض قرار میگیرد. برای نمونه فنلاند در جنگ استقلال از هیتلر (دقت کنید از هیتلر منفورترین شخصیت تاریخ) در مبارزه علیه روسیه کمک گرفت. امروز فنلاند کجاست و هیتلر در کجا؟ در جنگ جهانی دوم دول کاپیتالیستی و کمونیستی اتحاد شوروی سابق برای جدال علیه فاشیزیم با همدیگر متحد شدند و نتیجه شایانی از آن گرفتند. این مثالها در تاریخ سیاسی پایانی ندارد. مثالهایی که به روشنی تئوری ارتجاعی تخاصم میان خلق ها را و در اینجا بنا بر فرضیه استعماری (تفرقه بیانداز و حکومت کن)  در صدد ساختاری کردن تخاصم ترک و کرد است!!

 

در سیاست اتحادها یا تاکتیکی است و یا استراتژیک. این هردو شیوه برای اتحادهای سیاسی است به جهت مقصود و مقصد مشترک هر دو خلق و یا تمامی خلق ها. خلق ترک و خلق کرد همچون دیگر خلق های دربند ایران به اتحاد و همبستگی بسیار جدی برای رسیدن به آرمانهای سیاسی شان احتیاج دارند. هرگونه حرکت تخریبی در میان این جریانات چه از درون و چه از برون و چه از سوی مراکز اطلاعاتی دولت ها و یا از سوی افراط گرایان حرکتی در ضدیت با منافع خلق ما و دیگر خلقهای ساکن در ایران است.

 

اتحاد نیروهای سیاسی تورک و کورد در تقابل با جمهوری اسلامی یک اتحاد تعیین کننده در جنبشهای اعتراضی در سراسری ایران است. چرا که این اتحاد هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی زمینه ساز نزدیکی به نیروهای سیاسی هم سو در مرکز ایران است. اتحاد سیاسی خلقهای غیرفارس و اتفاق نظر نیروهای سیاسی همسو در مرکز (که به تحلیل مستقلی نیازدارد) تنها راه نجات خلقها و برپایی یک دولت دمکراتیک برپایه یک جمهوری فئدراتیو در ایران فرداست. اگر ضرورت این اتحاد و اتفاق به درستی درک شود، میتوان جریانات سیاسی راست و ارتجاعی (سلطنت طلبان، ناسیونال شونیستهای مرکز و مجاهدین خلق و جریانات اصلاح طلب دینی) را در آینده و در مرکز خنثی کند. عدم دقت به این اتحاد ها میتواند فرصت های طلایی برای جریانات ارتجاعی راست در مرکز که فوقا نامشان را برشمردیم فراهم آورد.

2018-11-18




Namn:
Kom ihåg mig?

E-postadress: (publiceras ej)

URL/Bloggadress:

Kommentar:

RSS 2.0