در هم تنیده گی نام "ایران" و "زبان فارسی" به دولت ایران ماهیت نژادپرستانه میدهد

یونس شاملی

اظهارنظر حمیدرضا مقدم‌فر٬ معاون فرهنگی سپاه پاسداران جمهوری اسلامی در خصوص مسئولیت سپاه پاسدارن در پاسداری از زبان فارسی و قابل توجهی آنهایی که بافت اتنیکی دولت ایران را، دانسته و یا نادانسته، فارسی نمیدانند. با نگاهی به رفتار فرهنگی و سیاست زبانی جمهوری اسلامی و اظهار نظرهای علی خامنه ایی ولی فقیه این نظام و اخیر افاضات رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی ایران غلامرضا حداد عادل ، همه از تقدس و رسمیت تنها زبان این کشور یعنی "زبان فارسی" سخن میگویند! گویی که در این کشور زبان دیگری وجود ندارد و اگر هم به وجود آنها اذعان میکنند، آنها را با تحقیر "زبان محلی" میخوانند. و دقیقا به همین سبب در کوتاه سخن به روشنی میتوان گفت که، دولت ایران از نقطه نظر تیپولوژی اتنیکی یک دولت تمام عیار فارسی است. در عین حال که این دولت از نقطه نظر ایدئولؤژیک یک دولت دینی- شیعی استکه تحت رهبری روحانیت و خادمان دینی فارس، اداره میشود. جمهوری اسلامی همچنین یک دولت ا ستبدادی علیه ملت فارس و یک دولت استعماری- استبدادی علیه ملتهای غیرفارس در ایران است.

 

 
 

رسمیت تنها یک زبان در یک کشور چند زبانه، به معنی به قتلگاه بردن زبانهای دیگر (غیرفارسی) است. این سیاست تنها یک سیاست نژادپرستانه در عرصه فرهنگی و زبانی نیست. ماهیت نژادپرستانه این سیاست زمانی خود را به زندگی روزانهء اکثریت قریب به اتفاق مردم (غیرفارس) ایران تسری میدهد که بدانیم، رسمیت زبان فارسی در تمامی مراحل عملی شدن آن، در فضا به وقوع نپیوسته است، بلکه این سیاست بر پاشنه تحقیر، توهین و تبعیض علیه ملیتهای غیرفارس چرخیده است. "ترک خر"، "کرد وحشی"، "عرب سوسمارخور"، "گیلک بی ناموس"، "لر خل" و... نتیجه منطقی این سیاست تبعیض و تحقیر است. و آسیمیلاسیون (از خود بیگانه کردن ) خلقهای غیرفارس را با شدتی باورنکردنی و در اشلی بسیار وسیع عملی کرده است. اما این سیاست اینک با واکنش خلقهای غیرفارس به بن بست رسیده است.

 

حتی امروز به روشنی میتوان عنوان کرد که، نام "ایران" که به مثابه نام این کشور در سازمان ملل ثبت شده است نیز نامی  بسیار پرسش برانگیز بر این کشور است. سعید نفیسی مشاور و یکی از نزدیکان رضا شاه طی مقاله ایی در روزنامه اطلاعات در دی ماه 1313 نوشت که: " از این پس همه باید کشور ما را به نام ایران بشناسند" و بدین ترتیب و با دستور رضا شاه این کشور نام ایران را برخود گرفت. اما به هر رو نام "ایران" بر این کشور نیز نامی بی مثما و در مغایرت با واقعیتها و ساختار جامعه کثیرالملله (ترک، فارس، کرد، بلوچ، عرب، لر و...) این کشور بود. بخش مهمی از سیاست نژادپرستانه دولت پهلوی ها و اینک جمهوری اسلامی به انتخاب نام "ایران"، که آن را با قوم ساختگی "ایر"!! و "آریایی ها"!! مرتبط میداند، باز میگردد. گرایش به سیاست باستانگرایی فارسی و روایت ساختگی تاریخ دولتی توسط پهلوی ها و سیاستهای فارسیزه کردن این کشور در ارتباطی تنگاتنگ با این نام دارد. به روشنی میتوان گفت که  ایرانی بودن امروز به دو معنی تعبیر میشود؛

 

یک: از نظر حقوقی شهروند کشور ایران بودن است. معنی واقعی ایران در خارج از کشور به شهروندان موقعیت حقوقی شهروند کشور ایران را میدهد (بگذریم که این کشور تنها کشور مروج دولت دینی، تروریسم و بحران در منطقه و... است)، اما این مفهوم در سیاست داخلی کشور نتایج دیگری ببار آورده است. ایران نامیدن این کشور و فارسی (یا پارسی) خواندن تاریخ آن، عملا کشور را به دو بخش بسیار مهم "ملت حاکم" (فارس، که البته دولتی استبدادی بر سرنوشت اش حاکم است) و "ملتهای محکوم" که تحت سیطره این دولت تمام هستی ملی، سرزمینی و تاریخی شان تاراج میشود، تقسیم کرد. یکی از سرکردگان ناسیونالیسم فارس و همکاران رضا شاه، محمود افشار یزدی گفته بود؛ « اگر مردم آزربايجان توانستند روزنامه هاي تُركي را به آساني بخوانند و به تُركي چيز بنويسند و شعر بگويند، ديگر چه نياز ي به فارسي خواهند داشت؟ …… مي خواهم آموزش فارسي را اجباري و مجاني و عمومي نمايند….. برا ي من ترديدي نيست كه بي هيچ زحمت و دردسري براي هيچ كس و مخالفتي از هيچ كجا، به مقصود خواهيم رسيد." (پایان نقل قول)

 

دو: از نظر فرهنگی ایرانی بودن به معنی فارس بودن است. سیاستهای این دولت در هشتاد و ا ندی سال گذشته جدا از سرکوب آشکار و نهان خلقهای غیرفارس، تحقیر و تبعیض علیه آنان،  فرهنگ، زبان و تاریخ ملل غیرفارس در ایران را به سرحد نیستی نزدیک کرده است. نام ایران برای خلقهای غیرفارس (چه برای آنان که میدانند و چه آنانکه فریفته این سیاست دغلبازانه دولت ایران شده اند) تنها دستاویز فریب و نیرنگ جهت خود فراموشی آنهاست. ایران نام مستعار فریب خلقهای غیرفارس و دلیل استمرار حیات این دولت استعماری بر وطن ملی آنها (آذربایجان، کردستان، بلوچستان، عربستان، لرستان و...) بوده است. قیام و اعتراضات وسیع  خلقهای غیرفارس در دو دهه اخیر بر طلسم دولت استعماری خط بطلانی کشیده است. اینک راههای دیگری برای وسوسه و فریب مردم پیش گرفته اند و با رنگ کردن حسن روحانی به مثابه "کبوتر صلح"!! وعده ها و وعیدهای تحصیل به زبان مادری ملل غیرفارس، ایجاد فرهنگستان زبان ترکی و نجات دریاچه ارومیه و... سرمیدهند تا شاید چند صباح دیگری بر حیاتشان افزون گردد.

 

دولت ایران، با تکیه بر شیعه گرایی افراطی، ناسیونالیسم افراطی فارسی، استبداد افسار گسیخته سیاسی، دینی، نژادی، هستی مردم را در معرض خطرات جانکاهی قرار داده است. استمرار حیات این کشور تنها و تنها از طریق گسترش نگاه انسانی، برابرخواهانه و حق طلبانه در تمامی عرصه ها در کشور قابل چاره جویی است. ملتهای غیرفارس بیدار شده نسبت به ستم ملی هرگز به استمرار چنین وضعی تن درنخواهند داد. این ملتها برای مداخله جدی و تغییردهنده در عرصه سیاسی این کشور در انتظار یک بحران سیاسی جدی به سر می برند.

2014/01/25

 

خبر مذکور را در لینکهای زیر بخوانید:

بی بی سی فارسی:

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2014/01/140124_l57_farsi_irgc.shtml

دیگر بان: سایتی نیمه دولتی

http://www.digarban.com/node/16598




Namn:
Kom ihåg mig?

E-postadress: (publiceras ej)

URL/Bloggadress:

Kommentar:

RSS 2.0