تفاوت در تعریف ملت از کجا ناشی میشود؟

پرسش ها و پاسخ ها

 

یونس شاملی

مورد دیگری که معمولا مورد مجاله است، تعریف از مفهوم "ملت" است. پرسش ذیل یکی دیگر از آن نوع پرسشهایی استکه عموما مطرح میشود.

پرسش:

اقای شاملی، معنی واژه "ملت" در فارسی امروز برابر با "nation state" انگلیسی، به بیان دقیق تر "دولت ـ ملت" یا "کشور ـ ملت" است، که همانا گروهی انسانی است که دارای سرزمین و حکومتی مشترک هستند. در ترمینولوژی حقوقی دکتر جعفری لنگرودی در تعریف "ملت" می خوانیم:" گروهی از افراد انسانی که بر خاک معینی زندگی می کنند و تابع قدرت یک حکومت می باشند." داریوش آشوری می گوید: " ساختار سیاسی و اقتصادی دولت - ملت بهتر از هر چیز دیگری می تواند مفهوم ملت را تعریف کند." آنچه شما در این نوشتار "ملت" نامیده اید، در فارسی امروز "قوم" یا "خلق" نامیده می شود، که البته این دومی گاهی مسامحتاً بجای "ملت" هم به کار می رود. اینکه شما به واژه های جاافتاده علمی معانی نادرست نسبت دهید، تنها از ارزش علمی نوشته شما می کاهد. امروز در هیچ گفتگوی جدی سیاسی از عباراتی چون "ملت فارس" و مانند اینها استفاده نمی شود. "ملت آذربایجان" عبارت درستی است، زمانی که شهروندان کشور جمهوری آذربایجان مورد نظر باشند، چرا که اینان هم سرزمین و هم حکومتی مشترک دارند. اما "ملت فارس" وجود ندارد، زیرا حکومتی بنام فارس موجود نیست. به همین ترتیب مردم آذری ایران، نه یک "ملت"، بلکه یک "قوم" یا یک "خلق" هستند.

 

پاسخ:

مقصود از مفاهیم "ملت" در نوشتهء من، دولت- ملت یا "دولت ملی" مورد نظر در تعاریف عرضه شده از سوی شما نیست. "ملت" مورد ادعای مئدیای دولتی و غیردولتی فارس تحت حاکمیت یک دولت استعماری به دلیل منافع خویش همان "دولت- ملت" یا کشور-ملت است. در واقع "ملت" مورد نظر شما خلاصه شده مفهوم "دولت- ملت" یا همان nation state است. اما من از "ملت" نه به مثابه یک خلاصه "دولت– ملت"، بلکه به معنی دقیق خود واژه "ملت" استفاده میکنم و برای اینکه برای بعضی ها سوءتفاهم در فهم آن با "دولت- ملت" پیش نیاید، واژه اتنیک  و خلق  را نیز مورد استفاده قرار میدهم. و در عین حال ابدا آنگونه که شما تصور میکنید که واژه "ملت" تنها در خصوص "دولت – ملت" و یا "دولت کشور" استفاده میشود، نیست. در زبانهای غیرفارسی واژه "ملت" در قالب های بسیار مختلفی مورد استفاده قرار میگیرد. برای نمونه تشکیلات دولتهای بدون ملت (UNPU) یا جنبشهای ملی (National Movement) و  یا لباس ملی (National Dress) و دهها اصطلاح دیگری که نشان از همان "ملتی" دارد که من در متن نوشته آورده ام، دارد. "ملت" مورد نظر من تعریف آلمانی را بیان میکند که در آن به گروه انسانی اتلاق میشود که دارای هویت ملی، زبان، تاریخ، سرزمین، اغلب دین و آیین مشخص و روح ملی مشترک باشند. و من در تعریف بالا نشان داده ام که فارس یک ملت، اتنیک یا خلق است. دولت- ملت ایران نیز از نظر تیپولوژی اتنیکی یک دولت- ملت فارسی است و با خلقهای غیرفارس ساکن ایران نه ارتباطی دارد و نه هیچ نشانه ایی در این دولت از ملتهای غیرفارس در ایران میتوان یافت.

 

اما در مورد اصطلاح "ملت آذربایجان" که شما مطرح کرده اید، که در واقع همان "دولت- ملت آذربایجان" است، را نمیتوان در مورد خلق ترک ساکن در ایران مورد خطاب قرار داد. چون این خلق در بخش جنوبی آذربایجان یعنی آذربایجان موجود در جغرافیای سیاسی ایران دارای دولتی نیست. "ملت آذربایجان" یا دقیق تر "دولت- ملت آذربایجان" را میتوان در مورد بخش شمالی آذربایجان که یک جمهوری در آن وجود دارد مطرح کرد. نباید فراموش بکنید که "دولت- ملت آذربایجان" یا "کشور آذربایجان" نافی حضور "ملت ترک" ساکن در آن جمهوری نیست.

 

علت اینکه شما علوم اجتماعی (در تعریف ملت، دولت- ملت، اتنیک و یا خلق) را در چنبره یک فرهنگ و یا ادبیات سیاسی دولتی محصور میکنید، واقعیت  آن علم نیست، بلکه تاثیر فرهنگ سیاسی استعماری دولت حاکم ایران است، که استفاده از واژه های "ملت" یا "خلق" و غیره را مجاز نمی شمارد و آن را گناه کبیره به حساب می آورد. چه با ورود به دنیای واقعی زندگی مردم و تطبیق علوم اجتماعی بر مبنای آن ماهیت استعماری دولت ایران بیشتر برملا میگردد و در عین حال بی حقوقی ملتهای ساکن در ایران حقوق بیشتر روشن میگردد. دولت ایران و فرهنگ سیاسی مورد استفاده آن با مفاهیم برابری ملی میان ملتهای ساکن در آن در تناقض است. صحت این ادعای مرا میتوان در نعل به نعل بودن مواضع سیاسی حاکمیت های شاه و شیخ با مواضع بخش عمده ایی از نخبگان سیاسی فارس (یا فارس زده) مشاهده کرد. صحت دیگر سخن من در ادبیات سیاسی موازی و نعل به نعل حاکمیت سیاسی در ایران با ادبیات سیاسی نخبگان جامعه فارس در ایران است، که همه ملتهای غیرفارس را "اقوام"، "اقلیتهای قومی"، گاهی هم "تیره ها" میخوانند و تنها و تنها "ملت" را تنها در "دولت- ملت ایران" تبلیغ و ترویج میکنند. این همان همسانی، هم چهره ایی و هم راهی سیاست حاکمیت با نخبگان سیاسی فارس (یا فارس زده) در قبال حقوق ملتهای غیرفارس ساکن در ایران است. البته استثناهایی هم در میان نخبگان فارس و بعضی از شخصیتهای دمکرات میان آنان وجود دارد که مورد نظر این بررسی نیست. از اولین نخبه های فارس میتوان جلال آل احمد را نام برد و آخرین آن که در لیست استثناها قرار میگیرد خانم شادی صدر است. از اولن تا آخرین آن البته تعدادشان زیاد نیست و شاید به تعداد انگشتان دو دست برسد. مطمئنم که به تعداد این لیست به تدریج اضافه خواهد شد. اما من امیدوارم بودم که این لیست بدون پرداخت شدن هزینه های زیاد و دادن جانها و خونهای جوانان مردم اضافه میشد. و باز امیدوارم گرایش فکری برای حل مسالمت آمیز مسئله ملی در میان نخبگان سیاسی فارس گسترش یابد. وگرنه تکیه بر ناسیونالیسم افراطی در بلوک سیاسی فارس در ایران میتواند ایران را بسوی فاجعه بکشاند. تجربه دهه های اخیر در گوشه و کنار جهان نشان میدهد که هزینه زیاد از سوی ملتها به فروپاشی بیشتر آن کشورها منجر شده است، نمونه آن اتحاد شوروی سابق و یوگسلاوی سابق است که هزینه های زیاد زمینه های فروپاشی آن کشورها را فراهم ساخت. در این دو کشور هم به ترتیب صربها میگفتند که یک ملت در یوگسلاوی وجود دارد و روسها هم در اتحاد شوروی از چنین شگردی استعماری سود جسته بودند. من برای عدالت و برای سعادت مردم خودم و دیگر مردمان جهان مینویسم. من تکیه به مسالمت و سرفرود آوردن به منشور جهانی حقوق بشر و تمامی اسناد بین المللی را ضامن یک گذار دمکراتیک تلقی میکنم و برای جلوگیری از پرداختن هزینه های سنگین و غیرانسانی در این رابطه مینویسم. اما تا کنون گوش شنوایی در میان نخبگان فارس بسیار کم بوده است و در این میان علی خامنه ایی رهبر جمهوری اسلامی هم نعل به نعل مخالفین سیاسی اش در اپوزیسیون فارس بارها تکرار میکنند که" ایران شوروی نیست"، "ایران یوگسلاوی نیست"، "ایران با کشورهای دیگر فرق دارد" و الآخر!

آیا پرسش برانگیز نیست که نخبگان سیاسی فارس در اپوزیسیون درخصوص مسئله ملتهای غیرفارس در ایران با رهبر جمهوری اسلامی هم نظر هستند؟؟

20130710

 




Namn:
Kom ihåg mig?

E-postadress: (publiceras ej)

URL/Bloggadress:

Kommentar:

RSS 2.0